در باب کیفیت تحصیل دکتر مرادی در آلمان، این گزارش برای کسانی که جریانات معاصر فلسفه و علوم اجتماعی در آلمان را پیگیری میکنند، جالب خواهد بود.
محمدعلی مرادی پس از آزادی از زندان در سال 1368 ـ که خود به طنز از آن با عنوان شش سال کار پژوهشی در «پژوهشکدۀ دستگرد» یاد میکردـ به آلمان رفت و با هدف مطالعۀ جدی فلسفه، تحصیلات دوبارۀ خود را از دبیرستان شبانه در رشتۀ علوم انسانی آغاز کرد. سپس وارد دانشگاه فرای برلین (Freie Universität Berlin) شد تا علاوه بر رشتۀ اصلی فلسفه، رشتههای جنبی اسلامشناسی و جامعهشناسی را بخواند. پس از اخذ لیسانس فلسفه و اسلامشناسی با امضای پروفسور زیبیله کرهمر (Sybille Krämer) ـ نمرۀ بسیار خوب (1.3 sehr gut) در فلسفه ـ و جامعهشناسی با امضای پروفسور ویگاند (Wiegand) دورۀ فوق لیسانس در این سه رشته را با نگارش تز فلسفه دربارۀ مفهوم «مفهوم» در «سنجش خرد ناب» کانت در دانشکدۀ فلسفه و علوم روحی به پایان برد.
در آن زمان، در دانشکده فلسفه دانشگاه فرای برلین چند جریان فلسفی وجود داشت؛ از جمله، جریان قدرتمند فلسفه تحلیلی و منطقی با حضور چهرههای برجستهای چون ارنست توگنهت (Ernst Tugendhat)، که از فضای هگلی هایدلبرگ به برلین آمد، و پیتر بیری1 (Peter Bieri)؛ جریان ایدهآلیسم با چهرههایی چون میشاییل توینیسن (Michael Theunissen) و کریستین ایبا (Christian Iber)؛ جریانات علم فرهنگ (Kulturwissenschaft) و انسانشناسی فلسفی با چهرههایی همچون گونتر گبوقا (Gunter Gebauer) و کریستف وولف (Christoph Wulf).
برلین از این لحاظ برای دکتر مرادی جاذبه داشت که علاوه بر دانشگاه فرای که در آن درس میخواند، دانشگاه هومبلت (Humboldt-Universität zu Berlin)، دانشگاه فنی برلین (Technische Universität Berlin)، دانشگاه هنر برلین (Universität der Künste Berlin) و دانشگاه پوتسدام (Universität Potsdam) همه در حوزۀ برلین قرار دارند و او در همۀ اینها دروسی را گذرانده یا تعقیب کرده بود، از جمله، دروس تاریخ فرهنگی و «پدیدهشناسی نو» (Neuen Phänomenologie) که هارتموت بوئمه (Hartmut Böhme) در هومبولت و گرنوت بوئمه (Gernot Böhme) در دانشگاه فنی ارائه میدادند و بعدها به پشتوانۀ آرای هرمان شمیتس (Hermann Schmitz)،؛ متفکر فقید مبدع موج چهارم پدیدهشناسی، زمینهساز گرایش او به پدیدهشناسی نو و علم فرهنگ حول مفهوم «اتمسفر» شد.
اما مرادی که قصد داشت دکترای خود را با کریستین ایبا (Christian Iber)، متخصص برجستۀ فلسفۀ هگل، بگذراند، پس از آنکه ایبا از دانشگاه فرای خارج شد، در جستوجوی استاد برجسته (با توجه به خروج برخی دیگر از استادان چون توگنهت) به دانشگاه فنی برلین رفت تا در آنجا رسالۀ خود را با راهنمایی متخصص برجستۀ فلسفۀ فیشته2، کریستف آسموت (Christoph Asmuth)، بنویسد. رسالۀ او با موضوع آگاهی و خودآگاهی نزد فیشته آغازین، که البته سوگیری فلسفۀ تطبیقی با آرای سهرودی داشت که با عنوان دقیق «دانستن، آگاهی و خودآگاهی در ایدهآلیسم آلمانی و فلسفۀ اسلامی»3 در «انستیتو فلسفه، تئوری علم و تاریخ علم و تکنیک» در دانشکدۀ علوم روحی (Fakultät I - Geisteswissenschaften) دانشگاه فنی برلین اجازۀ دفاع در 18 آپریل 2006 از سوی پروفسور آسموت را دریافت کرد. اما مرادی که از تم کلی پایاننامهاش در فلسفۀ تطبیقی کناره گرفته و از سوی دیگر از مدتها قبل در محافل ایرانیان آلمان اعلام کرده بود، به محض اتمام درس به ایران باز میگردد، بهجای معرفی خود به ادارۀ امتحانات، دفاع از پایاننامه و انتشار آن در قالب کتاب (جهت ثبت و اخذ رسمی مدرک که هزینۀ بالایی را میطلبید)، تصمیم بازگشت به ایران را عملی کرد و به جای ورود رسمی به آکادمی، سنت دیگری از کار علمی را بنا نهاد که بر پرسشگری و رزمندگی علمی در کارگاههای غیررسمی خیابانی استوار بود، نه مدرکگرایی و مصادره مسندهای رسمی دانشگاه.
بدین ترتیب، با استنکاف از حضور رسمی در دانشگاه بهعنوان عضو هیأت علمی، بهمدت یک دهه کارگاههای آزاد خود را برگزار کرد؛ در «مؤسسهای غیرقانونی اما نه ضد قانونی که بر سردر آن جملۀ ابوالحسن خرقانی نوشتهاند: «هر که به ایران سرای آمد، نانش دهید و از ایمانش نپرسید.» او که خود را «فرزند انقلاب» و «فیلسوف کف خیابان» میدانست، در سالهای بازگشت به ایران در حاشیۀ دانشگاه فعالیت کرد، در متن جامعه میان حلقهای از شاگردان خود در محلات پایین شهر زیست و هرگز وارد مناسبات رسمی نشد، همچنان که بهمدت دو دهه زندگی در آلمان از پذیرش تابعیت آلمانی خودداری کرده و در حاشیۀ آن جامعه مانده بود، در حالی که علاوه بر محافل علمی و فرهنگی همچون یک مبارز تمامعیار اجتماعی به نهادهای دانشجویی و حزبی آلمانی رفتوآمد داشت.
بر این اساس بود که برای اجرایی کردن ایدۀ پرورش نیروهای نخبه برای ایران، خوانش متنهای کلاسیک فلسفی را در دستور کار قرار داد؛ بدین معنا که شش متن اصلی فلسفه شامل نقدهای اول تا سوم کانت (سنجش خرد ناب، سنجش خرد عملی و سنجش نیروی داوری)، دو کتاب هگل (پدیدهشناسی روح و دانش منطق) و یک کتاب هایدگر (هستی و زمان) را برای شکلگیری ذهن فلسفی در دانشجویان عموم رشتهها ضروری میدانست، تا بتوانند با ذهنی ژرف به سراغ دیگر منابع علوم انسانی و اجتماعی و حتی هنر و مهندسی بروند.
پیشزمینۀ خوانش این متنها، کارگاه تلفیق خوانش و تدریس کتاب فلسفۀ کانت: بیداری از خواب دگماتیسم نوشتۀ میرعبدالحسین نقیبزاده بود، با این توضیح که استاد فقید متناسب با دانش مخاطبان، گاه کار تدریس فلسفه را از متون سادهتر (حتی خوانش رمان فلسفی «دنیای سوفی» نوشتۀ یوستین گردر) آغاز میکرد تا در روندی مداوم سطح علمی افراد را به سطح خوانش متون کلاسیک برساند.
در این دوران و در کنار متون کلاسیک ششگانه، کارگاههایی چون «خوانش متون کلاسیک روشنگری» برگزار شد که 17 متن برجستۀ دوران روشنگری (از متون ریاضی و فیزیک نیوتن و گالیله گرفته تا فلسفۀ اجتماعی و سیاسی روسو، ولتر و دیدرو که سنجش خرد ناب بهعنوان هفدهمین متن، برآیند و پایانبخش این دوران ارزیابی میشد) مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین باید به کارگاههای منطق اشاره کرد که متونی چون «منطق (ارگانون)» ارسطو را مورد بررسی قرار داد.
در کنار کتابهای ششگانۀ یاد شده، در طول این سالها متنهای مهم دیگری چون «مسائل اساسی پدیدارشناسی» هایدگر، «دیالکتیک روشنگری» تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر، «فلسفۀ روشنگری» ارنست کاسیرر، «خرد و انقلاب» هربرت مارکوزه، «از هگل تا نیچه» کارل لوویت، «تشکل جهانهای تاریخی در علوم انسانی» و «مقدمه بر علوم انسانی» ویلهلم دیلتای، «روششناسی علوم اجتماعی» ماکس وبر، «پژوهشهای فلسفی در باب ذات آزادی انسان» فردریش شلینگ و... بهصورت کارگاه متنخوانی مورد خوانش قرار گرفتند، که کارگاه آخر با درگذشت ناگهانی ایشان ناتمام ماند.
با همین ذهنیت فلسفی و دانش دایرهالمعارفی بود که کارگاههای تخصصی دیگری همچون «خوانش متون کلاسیک روشنگری» (17 کتاب برجستۀ فلسفی، ریاضی و علوم طبیعی دوران روشنگری)، «شرایط حصول علم» (موضوعی که پروژۀ اصلی خود برای ایران میدانست و دریغ که فرصت تکمیل آن را به صورت کتابی مدون نیافت)، «جامعهشناسی تاریخی و انسانشناسی تاریخی»، «تئوریهای معماری»، «فلسفه و فرمهای نوشتن» و پژوهشهای متعدد و متنوعی در حوزۀ فلسفه، انسانشناسی و علم فرهنگ را به انجام رساند.
یادش زنده باد که در میان تودۀ مردم بود و در کوشش برای پرورش نخبۀ دانشگاهی.
1. پیتر بیری، بهعنوان نویسندۀ رمان قطار شبانه به مقصد لیسبو (Nachtzug nach Lissabon ) با نام مستعار پاسکال مرسیه (Pascal Mercier) شهرت بیشتری دارد و چندی قبل در اعتراض به نظام آکادمیک از تدریس کناره گرفت.
2. یوهان گوتلیپ فیشته.
3. Wissen, Bewusstsein und Selbstbewusstsein Deutschen Idealismus und der Islamischen Philosophie
فصلنامۀ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی دریچه - سال سیزدهم، شمارۀ 49 ، پاییز 1397