فیلسوفی صمیمی و ماندگار

فیلسوفی صمیمی و ماندگار

مرضیه دافعیان
فوق لیسانس انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی، مؤسسۀ عالی بین‌الملل و توسعۀ ژنو

زمستان ۱۳۸۹، جلسۀ نقدی دربارۀ کتابی که دکتر سید جواد میری با عنوان دیدگاه جامعه‌شناختی علامه جعفری به زبان انگلیسی نگاشته است، تشکیل شد. جمعیت سالن اندک بود، بی‌توقع از بودن انبوه دانشجویان، آشنا به آثار و اندیشه‌های فیلسوفی که سالیانی در مباحثه و مکاتبه با فیلسوفان جهان غرب بود. در انتهای نشست، مردی دست خود را برای سؤال بالا برد و مستمعین رو به سوی او شدند. در اندک زمانی، انتقادهای گسترده به اندیشمند وارد شد. سؤال جدی و منتقدانه این بود: «علامه جعفری، در این کتابش روش‌شناسی مشخصی نداشت» و صبر و تأمل ارائه‌دهنده بر انتقادات و درنهایت یک پاسخ از جناب دکتر میری: «به نظر من سؤال علامه مهم بوده است، دغدغۀ اصلی او انسانیت بوده است».
جلسه که تمام شد، از شدت ناراحتی به دوستانی که همراهم بودند می‌گفتم: «چرا این طور به اندیشۀ علامه حمله برد؟!، اون کی بود که این طور به علامه انتقاد کرد؟ با اون لهجۀ غلیظ اصفهانی؟! باید با لهجۀ غلیظ اصفهانی پاسخش را می‌دادم!».
مدتی بعد، به‌عنوان دبیر اجرایی کارگره زبان و مفاهیم اجتماعی به دفتر انجمن جامعه‌شناسی رفتم، با یکی از اعضای انجمن مشغول صحبت بودم که متوجه حضور آن مرد شدم. با چند نفر در سالن انجمن در حال صحبت بود. متوجه شدم کلاسهای خوانش متون کانت و هگل را دارند و کارگاهی در مورد عصر روشنگری در حال برگزاری است. تصمیم گرفتم در این کارگاه شرکت کنم. در طول چهارسال تحصیل در رشتۀ انسان‌شناسی، چند سؤال اساسی و مهم را برای خودم طراحی کرده بودم و در دستگاههای فکری اندیشمندان به دنبال پاسخ هر کدام می‌گشتم و یا سر کلاس هر استادی که در سطح بالای علمی می‌دیدم، آن سؤالات را مطرح می‌کردم تا میزان تسلط روی مباحث یا چالش‌پذیری آنها را ارزیابی کنم.
مطالب کلاس دکتر محمدعلی مرادی بسیار قوی و کلیدی بود. به انتهای کلاس نزدیک شدیم، فقط یک لحظه دست بالا بردم و سؤال کردم و در کمال ناباوری، پاسخی را شنیدم که هیچ استادی به من نداده بود. با خودم گفتم این استادی است که باید نزدش کسب علم کرد. چند جلسۀ باقیمانده از کلاسها را رفتم و در همین مدت کوتاه متوجه شدم، دکتر محمدعلی مرادی نه‌تنها مشکلی با علامه جعفری ندارد بلکه بازگشت به آرای اندیشمندان ایرانی را نقطۀ عطفی در تاریخ تفکر این سرزمین می‌داند. آن زمان متوجه شدم، چقدر خشم و ناراحتی ممکن است در برچسب زدن‌های سریع ما روی آدم‌ها و موضع‌گیری نسبت به هم، بینجامد. بعد از گذشت چند ماه از آن جلسه با خودم گفتم، نقد دکتر مرادی درست بود و این وسط اینکه به یک اندیشمند بربخوریم و او را در آگاهی همه‌جانبه به ساحت اندیشه ببینیم، اشتباه است. قطعاً علامه جعفری در تلاش علمی‌اش، ضعف‌هایی داشته است و قطعاً اگر کسی متذکر می‌شده است با قلبی گشاده می‌پذیرفت. استادان، پیشکسوتان، علما و روشنفکران به‌ویژه سرزمین ما وقتی در دایرۀ مرید و مرادی می‌افتند، از ساحت حرکت علمی که نگاشتنی بی‌وقفه، بازگشت به اندیشه و بررسی چندباره را می‌طلبد، دور می‌افتند.
مدتی بعد برای ادامۀ تحصیل راهی آمریکا شدم. دکتر مرادی را قبل از سفر دیدم. دکتر گفت: «داری میری؟» گفتم: «دکتر کارهایم درست شد» گفت: «حالا میری می‌بینی، یکی اونجا نشسته، اسمش هم استاد هست، مثلاً در مورد گوشۀ این استکانت حرف می‌زنه، فکر نکنیا، اونجا هم این‌جوری نیست که استادها کلی وقت رو دانشجو بگذارند، اونها هم دنبال پروژه‌های خودشون‌اند».
ندیده بودم و نمی‌دانستم، ترم اول را که گذراندم به ترم دوم نرسید با خودم گفتم، این درسها و این استادها هیچ کدام به سواد من اضافه نمی‌کنند جز اینکه آشفتگی ذهنی‌ام بیشتر و بیشتر می‌شود. از انبوه اطلاعاتی که دارم می‌گیرم، هر کدام از این نحله‌های فکری، سابقۀ اندیشه دارد و هر کدام از واژه‌ها که تبدیل به اصطلاحات علمی شده‌اند، سابقۀ تاریخی در جهان غرب دارد و هر متفکر به گونه‌ای متفاوت مفاهیم را صورت‌بندی کرده است. متفکرانشان در دیالوگ با هم هستند و حال من ابتدای بحث را ندانم، از کجای این کلاف سر در بیاورم. این باور برایم زمانی به یقین رسید که برای دیدن مایکل فیشر ایران‌شناس و استاد انسان‌شناسی، به ام‌آی‌تی (مؤسسۀ عالی تکنولوژی ماساچوست) رفتم. برای فیشر از کارهای پژوهشی‌ام گفتم. فیشر به من تعدادی آثار مرتبط معرفی کرد و بعد گفت: «تو که داری در حوزۀ هنر و زیباشناسی کار می‌کنی، نقد قوه‌ی داوری کانت را خواندی؟» گفتم: «نه هنوز، ولی می‌خواهم بخوانم؟!».
سال بعد به تهران برگشتم و نزد دکتر مرادی در دفتر سید خندان رفتم. دکتر خندید و گفت: «نگفتم، بهت!» ادامه داد: «برای فهمیدن درست کانت اول از همه باید کتاب سنجش خرد ناب را بخوانی بعد می‌تونی، کتاب سوم (نقد قوه‌ی داوری) را متوجه بشوی». نزدیک به سه سال خوانش متون پیش دکتر مرادی به طول انجامید. در طول این سه سال، بیشتر و عمیق‌تر، هم با شخصیت مهربان و صمیمی دکتر آشنا شدم و هم با صفحه به صفحه و سطر به سطر مطالبی که سر هیچ کلاسی نه فرصتش بود و نه صبر و حوصلۀ استادی که موضوعات را دقیق مورد بحث و حلاجی قرار دهد. چنین زمان و انرژی‌یی که استاد برای تک‌تک دانشجویان می‌گذاشت، نمی‌گویم کم نظیر بلکه بی‌نظیر بود. او نه‌تنها نسبت به مسألۀ علمی بلکه هر مسألۀ اجتماعی که اطرافیانش به مشکل برمی‌خوردند، حساس بود. انگار مشکلات آنها بخش کوچکی از منظومۀ بزرگتر مشکلات سرزمینش را تشکیل می‌داد و باور داشت حل یک گره، راهی است به سوی سامان آن نابسامانی کلی‌تر. شخصیتی که دوستان قدیمش به همین سیاق همه سال دیده بودند.
بعد از نخستین برخورد، در نشست تحلیلی اندیشۀ علامه جعفری، هرگز گمان نمی‌کردم، بر سر کلاسهای درس او نشینم. تا اینکه یکی از بستگانم، دایی بزرگم، از آمدن دوست قدیمش گفت که بعد از نزدیک به ۲۰ سال زندگی و تحصیل در رشتۀ فلسفه در آلمان به ایران بازگشته است. می‌دانستم، رفیقی که دایی تحسینش می‌کند، قطعاً مردی باارزش و دارای مرام و مسلکی درست است، همان‌طور که روش زندگی دایی در کنشی اخلاقی همیشه با ارزش بود. دایی از خاطرات جوانی می‌گفت و انگار همۀ شخصیت، نوع‌دوستی و دغدغه‌مندی دیروز او بی‌هیچ خدشه‌ای در حیات امروز او جریان دارد. با همان صمیمت اصالت و لهجه از ۲۰ سال خاطرات تجربیاتش، می‌گفت که شاید نه امکان و حتی جرأت رویارویی با آن برای ما نبود. سخنان و تحلیل نظری‌اش، جهان اطراف ما را قابل درک می‌کرد. دوگانۀ غرب و شرق در در بیان و تحلیل تجربیاتش آهسته آهسته فرو می‌ریخت و در عین حال تفاوتها مشخص می‌شد. فهم این دو جهان متفاوت در تجربیات زیسته‌اش، در تحلیلی اجتماعی همسو بود با قدرت و توانایی او در برقراری دیالوگ و ارتباط نظری بین فیلسوفان غرب و اندیشمندان مشرق‌زمین، به‌ویژه متفکران مهم ایرانی چون ابن‌سینا و ابن‌رشد و فارابی. این تجربۀ علمی با ارزش به حدی بود که وقتی برای تحصیل در مقطع فوق لیسانس جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی به سوئیس عزیمت کردم، به بیشتر مطالب اشراف دقیق داشتم، به طوری که بیشتر کلاسها در مباحثه‌ای جدی با استادان می‌گذشت. این میزان از آگاهی را مدیون قوت و قدرتی می‌دیدم که از دکتر محمدعلی مرادی فراگرفته بودم و البته در عین احترام به سایر استادانی که از ساحت علمی آنها در دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران بهره بردم.
انتقاد با توجه به مستندات و متون پژوهشی، از مشخصه‌های کار علمی است و هم اینجاست که علم از شعرگویی و ادبیات جدا می‌شود. یکی از بحث‌های مهمی که تأثیر زیادی روی نگرش علمی من داشت، مقالۀ دکتر با عنوان : «خرد و باغ ایرانی» بود. نکته‌ای که دکتر به جریان رومانتیسم غربی اشاره می‌کند که در راستای پاسخ به جریان تجربه‌گرایانه، باغ ایرانی را در نسبتی عرفانی و ماورایی تعریف کرده است. در حالی که گذر ما به دل کویر و مشاهدۀ باغ ایرانی نشان از مهندسی خرد ایرانی دارد که در نسبتی جغرافیایی تلاقی عمل و نظر را در سامان طبیعت متبلور ساخته است.
چنین مقاله‌ای، برای من یافتن دوبارۀ خرد ایرانی در ورای گفتمان‌ها و جریانهای رایجی که بیشتر نشأت گرفته از شرق‌شناسان جهان غرب است، روحی تازه در کالبد خردورز اندیشمندان و پژوهشگران ایرانی می‌دمد. یافتن ریشه‌های فکری خود و آبیاری آنها با شیوه‌های نویی که حاصل تلاش تمدن بشری است، بارقۀ امیدی بود که دکتر محمدعلی مرادی به همۀ شاگردانش فرا می‌داد، حتی در واژه واژه‌ای به لهجۀ غلیظ اصفهانی که ریشه‌ها باید حفظ شود، لهجه‌ای که باید آن‌قدر شنیده شود تا عادت شود و اندیشه‌ای که نگاهی تازه به جهان ارائه دهد. زمانی که از کوچه‌های خاکی اصفهان شروع شده، در آتش انقلاب آسیب‌دیده و در نظم فلسفی خرد آلمانی ترمیم شده و به رسالتی که قلب ایرانی‌اش او را به خاک وطن بازگردانده است تا به قدرت و قوت خرد ایرانی بیفزاید. و به این طریق در ساحت اندیشۀ بشری، تک‌صدایی جهان غرب را به چالش گیرد و تکثر هستی‌شناسانۀ هر ملیتی با سابقۀ تاریخی و نحوۀ زیست متفاوت، به پرورشی صحیح نمایش دهد.
او همۀ زندگیش را وقف فهم و سامان خرد ایرانی کرد که اگر در فریاد اعتراضی چپ‌گونه به عنفوان جوانی جوانه زده بود، در هیبتی سقراط‌گونه با سؤال از هر ایرانی خردورز دعوت به ساختن و رشد فکری تمدن کهن ایرانی شد و درنهایت امکان جریان‌سازی علمی میان نسل جوان را محقق ساخت. مطالعۀ دقیق و عمیق، همراه با اعتماد به‌نفس و امکان چالش و ظرفیت پذیرش نقد میان نسل جوان ماحصل تلاشی بود که کمر همت برای آن نهاد. نهال چنین همتی می‌تواند همچون سپهری نیرومند، بارقه‌های فلسفه و خرد ایرانی را به ظهور رساند و به انتظاری پویا سپیدی طلوع دوباره‌اش را نوید دهد.

 

منابع: 

فصلنامۀ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی دریچه - سال سیزدهم، شمارۀ 49 ، پاییز 1397