دیالکتیک خرد و اسطوره

دیالکتیک خرد و اسطوره

نویسنده: محمدعلي مرادي

جدال اسطوره و خرد یکی از مهم‌ترین جدال‌ها در تاریخ تفکر در مغرب زمین است. هنگامی‌که متفکران مغرب زمین دوران نو را آغاز کردند و می‌کوشیدند از یک مرحله عبور کنند که به آن قرون‌وسطی لقب داده بودند، به یونان برگشتند و این‌گونه روایت کردند که باید در جدال اسطوره و خرد یا میتوس و لوگوس، سمت خرد ایستاد و تمدن نو را بر روی شانه‌های استوار خرد گسترش و تناورده کرد.

 اشاره
ديالکتيک روشنگري اثر مشترک تئودور آدرنو و مارکس هورکهايمر از برجسته‌ترين انديشمندان مکتب فرانکفورت است. آنچه در اين کتاب جالب‌توجه است، عنايت ويژه‌ به نسبت علم و عقل جديد با اسطوره است. گويي اسطوره ظرفيت ويژه‌اي براي اين ديدگاه انتقادي داشته است که این‌چنین موردتوجه قرار مي‌گيرد. اين دو انديشمند مي‌کوشند تا نشان دهند که چگونه آنچه از اسطوره مي‌گريخت، خود تبديل به اسطوره شد! و علی‌رغم ادعای روشنگری که در پی انحلال اسطوره بود، روشنگری در آغاز در چنبره‌ی اسطوره گرفتار بوده است.
 
جدال اسطوره و خرد یکی از مهم‌ترین جدال‌ها در تاریخ تفکر در مغرب زمین است. هنگامی‌که متفکران مغرب زمین دوران نو را آغاز کردند و می‌کوشیدند از یک مرحله عبور کنند که به آن قرون‌وسطی لقب داده بودند، به یونان برگشتند و این‌گونه روایت کردند که باید در جدال اسطوره و خرد یا میتوس و لوگوس، سمت خرد ایستاد و تمدن نو را بر روی شانه‌های استوار خرد گسترش و تناورده کرد. آنان به این درک رسیده بودند که نظریه‌ی خردگرایانه، نخستین بار در فلسفه‌ی یونان مجال بروز یافت و یونانیان در این راه پیشاهنگ بوده‌اند و این توسیدیدس بود که برای اولین بار به تصور اسطوره حملات جدی کرد؛ چراکه آنان قبل از هر چیز طبیعت را موردبررسی قرار می‌دادند. ارسطو نخستین متفکران یونان را طبیعت شناسان قدیم می‌نامد. طبیعت تنها چیزی است که آن‌ها آن‌را موردتوجه قرار می‌دادند و این توجه امری ضد اسطوره‌ای بود. آن‌ها بیش از هر چیز به آغاز و منشأ توجه می‌کردند. این اصل و آغاز را نخستین فلاسفه‌ی طبیعی در یونان به‌گونه‌ای خاص می‌جستند. این آغاز، یک شروع زمانی نبود، بلکه یک اصل نخستین و منطقی بود. این اصل منطقی که به‌طور منظم و برحسب قواعد عام عمل می‌کند باروح اندیشه‌ی اسطوره تباین داشت. این اصلی بود که در دوره‌ی جدید به آن تمسک جستند و کوشیدند تمدن جدید را بر آن استوار کنند. روشنگری مدعی شد که با تکیه‌بر خرد می‌خواهد درخشش تابناکی را بر روی کره‌ی خاکی تدارک ببیند. روشنگری در برنامه‌اش افسون‌زدائی از جهان را پیش رو داشت و در این روند بنا داشت که تخیل را از طریق دانستن به زیر بکشد، اما آیا می‌توان گفت که روشنگری به این امر موفق شد یا نه بلکه خرد خود به اسطوره تبدیل شد، چراکه در بنیان خود در بستر اسطوره تولد یافت و نشو و نمو کرد.
آدرنو و هورکهایمر در کتاب دیالکتیک روشنگری به‌نقد جدی پروژه‌ی روشنگری پرداختند. آن‌ها درصدد برآمدند تا نشان دهند چه‌سان علی‌رغم ادعای روشنگری که در پی انحلال اسطوره بود، روشنگری در آغاز در چنبره‌ی اسطوره گرفتار بوده است؛ چراکه خرد یونان با توجه به مؤلفه‌های جدی‌اش، در بنیان، از اصل‌های اسطوره پیروی می‌کرد و خرد در بستر اسطوره نشو و نمو کرده است و این ادعا که خرد می‌خواهد از طریق دوری از اسطوره به امر واقع تبدیل شود یک کذب محض است. چراکه خرد همان سازوکار اسطوره را دوباره احیا کرده است. مگر نه اینکه خرد جدید که علم جدید، خود را حاصل آن می‌داند، متکی به مقولاتی است که می‌کوشند درک خود را از نظم جاودان طبیعت تعریف کنند؟ آیا این‌ها همان صور ته‌نشین‌شده‌ی ادراک‌های اسطوره‌ای نیستند؟ آنچه فیلسوفان در دستگاه مفهومی خود طراحی می‌کردند و ما آن‌ها را به‌مثابه میراث افلاطون و ارسطو می‌شناسیم، همان عناصر اسطوره‌ای کهن نیستند که در متافیزیک یونانی استحاله یافتند؟
آنچه خرد روشنگری نوید می‌داد، این مطلب بود که خرد می‌تواند ماده را مقهور خود کند و همه‌چیز را در چارچوب قاعده و قانون قابل‌محاسبه، متکی بر یک اصل منطقی کند؛ اما روشنگری در عمل، این منطق را به سویه‌های تمامیت‌خواهانه تبدیل کرد و دوباره به اصل‌های اسطوره بازگشت. آدورنو و هورکهایمر در کتاب خود مختصات علم را برشمردند. یکی از خصوصیات علم این مطلب است که می‌کوشد همه‌چیز و همه‌کس را مشمول امر وحدت کند. اگرچه مکاتب مختلف در تئوری علم به‌گونه‌ای به عقل‌گرا و تجربه‌گرا تقسیم‌شده‌اند، اما هر دو گرایش بر یک نکته توافق دارند که ساختار علم بر وحدت متکی است. بیکن پدر علم جدید سلسله‌مراتبی از کلیت را در یک هم پیوندی بر یک اصل نخستین گره می‌زند؛ منطق صوری الگوی جدی آن‌هایی است که وحدت‌بخشی علمی را دنبال می‌کنند و این وحدت، تمایز و تکثر و تنوع را برنمی‌تابد. درواقع این نزدیکی‌ها و تکثر‌ها به سود نسبتی واحد سرکوب می‌شود. اگرچه روشنگری در ادعا بی‌مهابا علیه جادوگری مبارزه می‌کرد، اما در عمل و درنهایت هر مفهومی از روح و حقیقت و حتی خود روشنگری به‌نوعی به جادو مبدل شد. روشنگری علم خود را با آموزه‌ی برتری (تکرار) بر هستی تداوم می‌داد، آن‌هم در دورانی که بشر می‌کوشید توهم جادوئی را از سرخود باز کند؛ اما لحظه‌به‌لحظه امر تکرار با سرسختی خاص خود آدمی را درون قانون‌مندی اسیر کرد. اصل تکرار که روشنگری آن‌را بر ضد اسطوره احیا کرد، اصل حاکم بر خود اسطوره است. یکی از خصوصیات علم برای اینکه علم باشد و واجد قانون‌مندی شود، این است که باید تکرارپذیر باشد. روشنگری این اصل را از خصوصیات علم در مقابل اسطوره می‌داند، حال آن‌که بنا به باور آدرنو و هورکهایمر این اصل از دل اسطوره بیرون آمده است.
روشنگری مدعی بود که به تأسی از تفکر یونانی می‌خواهد به فردیت و انسان‌ها توجه کند تا انسانی نو متولد شود، اما تحت تسلط وحدت دهنده‌ی انتزاع و اندیشه‌ی کلی همه‌چیز در طبیعت تکرارپذیر می‌شود؛ پس اگر همه‌چیز تکرار می‌شود، فردیت و آزادی چگونه معنا می‌یابد؟ با تسلط صنعت، همه‌ی آن فردیت‌ها و سوژه‌ها در جمع منحل شدند و درواقع افراد به گله تبدیل شدند. در روشنگری -به باور کتاب دیالکتیک روشنگری- آن کلیت که خصلت عام ایده‌ها بوده است و خود را در نظامی منطقی تجلی می‌داد و از طریق آن امر تحقق سلطه در قلمرو مفاهیم را به امر سلطه در قلمرو اجتماع مبدل می‌کرد و نیز آن وحدت و یگانگی‌ای را که مبین فرمی از زندگی است بر اساس اصل فرماندهی انسجام می‌بخشید، لاجرم منجر به ظهور فردی شد که واجد آن‌چنان خودی بود که آن خود، حقیقت را تنها در چارچوب اندیشه‌ای سیستمی می‌شناخت؛ این اندیشه حقیقت را تمام و کمال و با همه‌ی تمایزات، امری ایستا و ثابت می‌دانست و دانش مشخص را امری مذموم می‌شناخت. دانشی که همچون اسطوره از ترس آدمی ناشی شده است و همین ترس بود که آدمی را وامی‌داشت تا که توضیح و توجیهی برای نیروهای طبیعت بیابد. اسطوره می‌کوشید تا که بی‌جان را با جاندار برابر کند، اما مگر روشنگری نیز همین کار را نکرد و جاندار را با بی‌جان برابر قرار نداد؟ در بنیان، ایده‌ای که منشأ اصلی ترس را امر بیرونی می‌دانست، به‌گونه‌ای در علم جدید استحاله یافت که بیان شد که هیچ‌چیز نباید بیرون از قلمرو خرد بماند. ترس دهشتناک روشنگری از دل آن اسطوره‌ای بیرون می‌آید که تمدن را بر روی اصلی قرار داد که آن اصل، اصل اخلاقی تمدن مغرب زمین شد که همانا «حفظ خود» است؛ و در این روند این خود کوشید به‌طور روشمند، همه‌ی ته‌مانده‌های اسطوره‌ای، شامل جسم و خون یا نفس یا حتی من طبیعی را پس زند و آن‌را به من استعلایی یا ترافرازنده یا من منطقی استحاله کند. اینجاست که آن اسطوره به اسطوره‌ای دیگر تبدیل می‌شود؛ آنگاه است که با گسترش اقتصاد کالایی بورژوایی، مغاک تیره‌ای که بورژوایی به اسطوره منتسب می‌کرد باخرد حسابگر تعویض شد و بنا به ادعای روشنگری به نور خورشید خرد منور شد و این درخشش تیره‌ای بود که زیر نورش توحش جدیدی نسوج گرفت و کار بشری تحت اجبار سلطه‌ای قرار گرفت که همواره می‌کوشید تا با دوری از اسطوره از آن دور شود و لذا تحت نظام سلطه، اسیر دوباره‌ی اسطوره شد.
اگر به یادآوریم، این درهم‌آمیختگی اسطوره‌ی سلطه و کار یکی از مضامینی است که در سروده‌های هومر بازگو شده است. در سروده‌ی دوازدهم، حماسه‌ی اودیسه، داستان برخورد ادویسئوس با سیرن را بازگو می‌کند. سیرن‌ها که موجودات نیمی زن و نیمی مرد هستند، ملاحان را می‌فریبند تا آن‌ها با کشتی خود به صخره‌ی دریا برخورد کنند. سیرن‌ها با آوازهایشان که به‌صورت وعده‌های مقاومت‌ناپذیر کسب لذت به گوش می‌رسد و با فراخواندن به گذشته، وعده‌ی بازگشت شادمانه به زادگاه را می‌دهند و این درواقع نیرنگی است که انسان را به دام می‌اندازد. این سروده که وسوسه‌ی گم کردن خود درگذشته را بازتاب می‌دهد و روایتگر قهرمانی است که با وسوسه‌ای روبه‌رو می‌شود که در خلال آن به پختگی و بلوغ می‌رسد و در این مسیر وحدت زندگی و هویت شخصی‌اش محکم و استوار می‌شود و حیطه‌ی زمان برای او آن‌چنان شفاف می‌شود که گذشته-حال-آینده در نظام ثابت زمان آن‌گونه طرح می‌شود که با رها ساختن لحظه‌ی حال از چنگ قدرت گذشته رها شود؛ گذشته‌ای که به یک پیش تاریخ اسطوره‌ای تبدیل‌شده است. بدین‌سان روشنگری که می‌خواست از اسطوره بگریزد تا که به نفس زندگی برسد، آن‌چنان از زندگی دور شد که زندگی را ناممکن کرد. دیالکتیک روشنگری کتاب پیچیده‌ای است که با مجهز شدن به روش دیالکتیک می‌کوشد روابط پیچیده و متقابل بین خرد و اسطوره یا لوگوس و میتوس را تبیین کند و نیز نشان دهد که چگونه در یک سازوکار پیچیده‌، خرد به اسطوره و اسطوره به خرد تبدیل می‌شود. آدورنو و هورکهایمر کوشیدند بابیان تئوریک و فلسفی، بن‌بست تمدن یونانی و مسیحی را نشان دهند. دیالکتیک روشنگری کتابی بود که در آغاز آن‌چنان مورد استقبال واقع نشد، اما اینک یکی از کتب جدی در اندیشه‌ی انتقادی است. این کتاب در فرم پاره فکر فلسفی ارائه شد که می‌کوشد از طریق این فرمِ نوشتن، از فرم اندیشه‌ی سیستماتیک پرهیز کند.
 منتشرشده در: ماهنامه سوره شماره 64-65