وحدت دین و ملک؛ مروري بر اندیشه‌‌ي ایران‌‌شهری

وحدت دین و ملک؛ مروري بر اندیشه‌‌ي ایران‌‌شهری

نویسنده: محمدعلي مرادي

ایران نامی است که حاصل دوران جدید است، دورانی که برنامه‌‌های عمومی در پي پروژه‌‌ي دولت – ملت در سطح جهان پیش می‌‌رفت و برخی از دست‌‌اندرکاران ایران نيز دنبال می‌‌کردند؛ وگرنه تا قبل از این تاریخ، این منطقه‌‌ی جغرافیايی را پارس می‌‌گفتند؛ اما آیا ایران یک مفهوم جغرافیائی است، یا نه یک مفهوم فرهنگی و تمدنی؟ اگر این پدیده را در دستگاه مفهومی هگلي بررسی کنیم، یک قلمرو را هنگامی کشور می‌‌نامند که حول یک ایده‌‌ي مرکزی سامان یابد؛ در اين صورت است که نام یک قلمرو با ایده‌‌ی دولت، هویت می‌‌یابد؛ اما ایده‌‌ی دولت واجد چه مؤلفه‌هایی است؟

برای فهم این موضوع بایستی بین دو مفهوم ایران و ایران‌‌زمین تفکیک صورت گيرد، چراکه مفهوم ایران‌‌زمین مفهومی گسترده‌‌تر از مفهوم ایران با ابعاد جغرافیايی امروز است. مفهوم ایران‌‌زمین یک مفهوم تمدنی و فرهنگی است که نمی‌‌توان آنرا به جغرافیای امروز تقلیل داد، درواقع آنچه ایران‌‌زمین را تعین می‌‌بخشد، منطقه‌‌ی جغرافیايی خاص است که در پرتو شعاع ایده‌‌ی ایران‌‌شهری است، بدین منظور باید دید اندیشه‌‌ی ایران‌‌شهری کدام است؟ اگر به اندرزنامه‌‌های پانزده‌‌گانه‌‌ای که متن پهلوی ترجمه‌‌ي عربی یا فارسی آن‌‌ها به دست ما رسیده است، توجه کنیم، درخواهیم یافت که این متون در دوره‌‌ای از تاریخ ایران نوشته‌شده‌اند که پایه‌‌های شاهنشاهی هخامنشی ریخته شده و وحدت ملی ایران فراهم آمده است. با هجوم اسکندر، رخنه‌‌ای در ارکان این وحدت پدید آمد و اندیشه و عمل ایرانی با عنصر یونانی درهم آمیخت. با زایش ساسانیان، مسئله‌‌ی وحدت سرزمینی و دولت متمرکز که در پرتو ایده‌‌ی تک خدايی از بین رفته بود، دوباره احیا شد، اردشیر بنیان‌‌گذار شاهنشاهی ساسانی، ملوک‌الطوایفی را از میان برداشت و زمینه را به‌گونه‌ای فراهم کرد که از طریق جانشین‌‌های او وحدت ملی، بار دیگر برقرار شد. در کارنامه‌‌ی اردشیر بابکان در این مورد نوشته‌شده است که «پس‌ازآن، چون هرمز به خداوندی رسید، همگی ایران‌‌شهر باز به یک‌خدایی توانست آوردن و سر خدایان دسته‌دسته را هرمز به‌فرمان آورد»، بدین ترتیب ساسانیان با تبدیل کیش زرتشت به تنها آیین سراسر شاهنشاهی، وحدت سیاسی و ملی ایران‌‌زمین، پشتوانه‌‌ي آیینی پیدا کرد.
هنگامی‌که اعراب مسلمان در قادسیه دولت ساسانیان را برانداختند، ایرانیان به اسلام گرویدند و کوشیدند دیانت جدید را با اندیشه‌‌های خودسازگار سازند و دیانت اسلام را در هم‌‌سويی با هویت ملی و ایرانی خود تفسیر کنند. از این دوران پیکاری در تمایز بین عربیت و اسلامیت آغاز شد، ایرانیان، تنها قومی بودند که توانستند دیانت اسلامی را از عربیت قومی تفکیک کنند و با تعامل با خلفا، قومیت خود را بادیانت اسلامی ترکیب کنند؛ ازاین‌رو، تعداد زیادی از فرهیخته‌‌گان ایرانی، زبان عربی را آموختند و حتی در پاره‌‌ای موارد از نثرنویسان جدی عرب شدند.
جدا از عرصه‌‌ی علمی و ادبی، در قلمرو سیاسی نیز بعضی از خاندان‌‌های ایرانی‌‌تبار در برخی از ایالت‌‌های ایران به دولت‌‌های مستقل تبدیل شدند، اما دولت خاندان‌‌های ایرانی نتوانست که وحدت سرزمینی را ممکن سازند و با هجوم ترکان، قسمتی از ایران به تصرف غزنویان درآمد. با برآمدن سلجوقیان که می‌‌کوشیدند برای اداره‌‌ی امور، دست به دامن برخی از فرهیختگان ایرانی شوند، زمینه به‌گونه‌ای فراهم شد تا خواجه نظام‌‌الملک در رأس امور واقع شود و این امر باعث شد که او زمینه‌‌ی وحدت سرزمین ایران را فراهم کند. ازاین‌رو در عرصه‌‌ی نظر به تدوین رساله‌‌ای در اندیشه‌‌ی سیاسی ایران‌‌شهری اقدام کرد تا این رساله بتواند پشتوانه‌‌ای برای تمرکز سیاسی و وحدت ملی قرار گیرد. اینجا نظریه‌‌ی سیاسی تدوین‌شده و مرز آن با نظریه‌‌ی خلافت اسلامی مشخص شد. این روایت از تاریخ سیاسی ایران می‌‌کوشد، تداوم ملیت ایرانی در دوره‌‌ی باستان - ایران‌‌شهری-و دوره‌‌ی اسلامی را از هم تمییز دهد. بر اساس این روایت تاریخ، دوره‌‌ی اسلامی ایران به‌طور عمده با تاریخ دیگر کشورهای باستانی که در قلمرو خلافت اسلامی ادغام شدند، متفاوت است؛ بدین شکل که تاریخ دوره‌‌ی اسلامی نه در کلیت آن ادغام شد نه اینکه در تنش و تعارض قرار گرفت، بلکه دوره‌‌ی اسلامی دوره‌‌ای از تاریخ ایران‌زمین است که این کشور توانست در درون کلیت خلافت اسلامی با تمایز و خود ویژگی عمل کند. این تمایز از جنبه‌‌ی نظری در سیاست‌‌نامه که آبشخور اصلی آن اندرزنامه‌‌های دوره‌‌ی ساسانی است به‌روشنی قابل‌مشاهده است و اين انديشه از کتاب‌‌های ادبی مانند کلیله‌ودمنه و گلستان و ابوالقاسم فردوسی که با به نظم کشیدن شاهنامه از همه‌‌ي منابع تاریخی–سیاسی، یعنی از خدای‌نامه و آیین‌‌نامه‌‌های دوره‌‌ي ساسانی، برای بازپرداخت جدید از اندیشه‌‌ي ایران‌‌شهری در دوره‌‌ي اسلامی است، بهره برده است. از ادیبان مهم زبان فارسی که در انتقال اندیشه‌‌ي ایرانشهری نقش بسیاری داشته‌‌اند، باید از يکي از مهم‌‌ترین فیلسوفان جهان اسلام، یعنی سهروردی نام برد که اندیشه‌‌ي ایران‌‌شهری را در نظام فکری خود تناورده کرد و آن‌چنان در این مسیر پیش رفت که شاهان باستانی ایران را پیامبر دانست. بر این پایه می‌‌توان موقعیت سیاست‌‌نامه را تبلور و تداوم اندیشه‌‌ی ایران‌‌شهری در تقابل شریعت نامه ارزیابی کرد و نقش و اهمیت ویژه برای آن قائل شد. مقایسه‌‌ی نامه‌‌ی تنسر با رساله‌‌ی خواجه نظام‌‌الملک، این موضوع را روشن می‌‌کند که چگونه بنیان نظری سیاست‌‌نامه، اندیشه‌‌ی ایران‌‌شهریِ شاه آرمانی است. در این نظریه، شاه به خلاف خلیفه و امام که توسط امام پیشین یا با بیعت اهل حل و عقد امت برگزیده می‌‌شود، برگزیده‌‌ی خدا و دارنده‌‌ی فرّ شاهی است. پادشاه برگزیده‌‌ی ایزد است نه خلیفه و جانشین پیامبر؛ و نخستین صفت چنین پادشاهی عدل است که خود فرع بر فرّ شاهی است. این فرّ به معنای تعلق به یک اصل که همان اصل ایرانی دادگری و راستی است مي‌‌باشد، نه وابستگی به مکان جغرافیایی و قومی به معنای نژادی؛ و هر ایرانی که از راستی و دادگری روگردان شود، اگرچه در جغرافیای ایرانی باشد غیر ایرانی یا انیرانی است. فتح اله مجتبائی در این مورد می‌‌نویسد: «دینیاری و شهریاری یا حکمت و حکومت که یکی از فضیلت‌هایی چون عدالت و دین‌داری و دانايی را شامل می‌‌شود و دیگر کیفیاتی چون قدرت و دلیری و نیرومندی را برمی‌گیرد، از آن روی که شاه نمودار و نماینده‌‌ی خدا در این جهان است، اهورامزدا نیز باید دارای همان دو گونه کیفیاتی باشد که از آن سخن گفته شد». خواجه نظام‌الملک می‌‌نویسد، سلطان در دوره‌‌ی اسلامی تاریخ ایران بر تخت سلطنت نشسته است و چنین سلطانی از سويی باید دارای فرّ شاهی باشد و با روی گشاده با مردم روبرو شود و از سويی دیگر اهل نماز شب و زیارت و روزه و صدقه‌‌های متواتر باشد. در اندیشه‌‌ی ایران‌‌شهری وحدت دین و ملک درهم‌تنیده است و هرگاه در این دو خللی صورت گیرد، مملکت شوریده شود و مفسدان قوت گیرند. در اندیشه‌‌ی ایران‌‌شهری دینیاری از پادشاهی جدا نیست و به تعبیری دیگر، پادشاه خلیفه‌‌ی خدا و ظل‌‌الله به‌‌حساب می‌‌آید. نامه‌‌ي تنسر که از مهم‌‌ترین متون حاوی اندیشه‌‌ي ایران‌‌شهری است می‌‌گوید، «عجب مدار از حرص و رغبت من به صلاح دنیا برای استقامت قواعد احکام دین، چه دین و ملک هردو به یک شکم زادند، دوسیده. هرگز از یکدیگر جدا نشوند و صلاح و فساد و صحت‌وسقم هر دو یک مزاج دارد.» اگر به فقرات نامه‌‌ي تنسر دقت کنیم درخواهیم یافت که در نامه‌‌ي تنسر، اصل در سیاست بر بقا است اگرچه دنیادار بقا نیست. با توجه به این مسئله قلمروهايی که شعاع اندیشه‌‌ی ایران‌‌شهری است، طرفدار پهنه‌‌ی ایران‌زمین است، اگر در این‌‌ مورد دقت کرده باشیم، این پهنه نه با جغرافیا، نه با قومیت و نژاد، بلکه با مختصات یک اندیشه تبیین می‌‌شود که برای فهم آن باید آن‌را در آموزه و تکوین به‌‌درستی شناخت. برخی ناسیونالیست‌‌های ایرانی نقطه‌‌ی اوج آنرا در دوران ساسانی می‌‌دانند که با ورود اسلام، این دوران خسوف یافت و فروریخت. با این درک، هنگامی‌که دولت جدید تشکیل شد و ایدئولوگ‌‌هايی بنا داشتند پروژه دولت – ملت را تحقق دهند، ایدئولوژی خاصی را تدوین کردند که به آن می‌‌توان ایدئولوژی پان‌ایرانیسمی نام نهاد. اينان کوشیدند، آن وجه اندیشه‌‌ي ایران‌‌شهری که بر وحدت دین و ملک تأکید دارد، با احیاء دین زرتشت ساماندهی کنند و در عمل دیانت اسلام را از چارچوب خود بیرون قرار دهند. اين اندیشه چون در بستر تاریخی بر واقعیت فرهنگی ایران تناورده و باور نشد؛ اما برخی که خود را مسلمانان ایرانی می‌‌گویند به این مطلب قائل‌اند که این اندیشه در تکوین خود، دوره‌‌ي اسلامی را طی کرده است و ازاین‌رو به مفهوم اسلام ایرانی قائل هستند؛ اما این مفهوم اسلام ایرانی دارای دو روایت است، یکی عرفان است که مهم‌ترین مؤلفه‌ی آن زبان فارسی است، روایت دیگری هم می‌‌توان در نظر گرفت که ابعاد خردمندانه‌‌ي این اسلام ایرانی چگونه خواهد بود، بدین شکل ایران‌‌زمین پهنه‌‌ای است که از تلفیق اندیشه‌‌های ایران‌‌شهری و دیانت اسلامی تحقق‌یافته است و نه جغرافیائی که در چارچوب مرزهای کنونی تعریف و رسمیت یافته است، این پهنه بیش از هر چیز یک پهنه‌‌ی فرهنگی است که می‌‌تواند ایرانیان را در حول محور خود گردآورده و وفاق همگانی دهد.
منتشرشده در: مجله سوره، بهمن و اسفند 91

 

منابع: 

جواد طباطبائی. درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی درایران، انتشارات کویر.