نقد شیوه تولید آسیایی از منظر جامعه‌شناسی تاریخی

نقد شیوه تولید آسیایی از منظر جامعه‌شناسی تاریخی

نویسنده: محمدعلی مرادی

«شیوه تولید» به همراه مفاهیم روابط تولیدی و ابزار تولید، مفاهیم مرکزی دستگاه مفهومی کارل مارکس هستند و این مفاهیم بیشتر از دل مناسبات وت کوین جوامع اروپایی استنتاج شده بودند اما مارکس در اواخر عمر خود بامطالعه تجربی در جوامع شرقی به‌ویژه چین و هند به مفهوم دیگری رسید که آن را «شیوه تولید آسیایی» خواند.

بر پایه این مفهوم (شیوه تولید آسیایی) مسئله‌ای دیگر طرح‌شده به نام دسپوتیسم شرقی (استبداد شرقی). درواقع مارکس در چارچوب فلسفه تاریخ خود روند عامی برای تحولات اجتماعی و اقتصادی در نظر داشت که اینک با استثنا روبرو شده بود. مارکس که متأثر از فلسفه تاریخ هگل بود، کوشیده بود تاریخ جهانی بنویسد اما با این تفاوت که تاریخ جهانی هگل «تاریخ روح» بود، اما مارکس با تبیین سازوکاری پیچیده حرکت تاریخ را متأثر از هستی اقتصادی-اجتماعی دانست.
مارکس در سنت روشنگری و در ادامه آنچه هابز و آدام اسمیت، انسان اقتصادی را صورت‌بندی کرده بودند، عامل اقتصادی را مهم‌ترین مؤلفه حرکت تاریخ تلقی می‌کرد و بعدها ویتفوگل این نظریه را بسط داد که در جنبش مارکسیستی واجد مجادلات جدی شد. این فلسفه تاریخ بر روی چهار مؤلفه اصلی بناشده که بنای تئوریک او بر این چهارستون استوار بود:
1. اندیشه پیشرفت، 2. دولت، 3. هومواکونومس یا انسان اقتصادی و 4. طرح سیستمی از مفاهیم
در مقابل فلسفه تاریخ و در چالش با آن دانشی برآمد که به آن جامعه‌شناسی تاریخی می‌گویند. جامعه‌شناسی متأثر از بوکهارت، نیچه و دیلتای به‌نقد اندیشه پیشرفت رسید و تاریخ تحولات را نه از منظر دولت بلکه از منظر فرهنگ می‌دید، هومواکونومس به انسان اجتماعی تبدیل‌شده بود و دستگاه مفهومی به منظومه‌ای مبدل شده بود، چراکه اگر سیستم بر روی یک اصل استوار است، منظومه بر روی اصل‌ها استوار است.
نقد اندیشه پیشرفت درواقع به‌نقد تاریخ جهانی منجر می‌شود چراکه فلسفه تاریخ چه در وجه هگلی آن و چه در وجه مارکسی آن قائل به تاریخ جهانی است اما جامعه‌شناسی تاریخی افزون بر تأثیر از مکتب بازل یعنی نیچه، بوکهارت و دیلتای متأثر از مکتب نئوکانتی‌های بادن یعنی ریکرت، ویندلباند و دورسن است که یکی از مهم‌ترین مفاهیم آنان نقد قانونمندی جهانی است که آن را متأثر از علوم طبیعی می‌دانند و ازاین‌رو در مقابل قانونمندی جهانی به فرد تاریخی رسیده‌اند.
با این مستندات می‌توان گفت که شیوه تولید آسیایی ازآنجاکه متکی به قانونمندی یونیورسال با اتکا به انسان اقتصادی است، بستر آن در فلسفه تاریخ است و در آن جای می‌گیرد. ولی ازآنجاکه جامعه‌شناسی تاریخی متکی به کنش هدفمند است بیشتر متکی به ایده است تا بنیان هستی اقتصادی و از این جنبه به هگل نزدیک‌تر است تا به مارکس. لذا جامعه‌شناسی تاریخی اصطلاح درستی است، چراکه به تاریخی می‌پردازد که فلسفه تاریخ نیست بلکه متکی به فرد تاریخی است و نه به تاریخ جهانی.