برای ایستادن باید نوشت، باید بسوی متن محوری حرکت کنیم

برای ایستادن باید نوشت، باید بسوی متن محوری حرکت کنیم

نویسنده: رضا نساجی

بخش دوم و پایانی این گفت‌وگوی مکتوب به مقایسه پیروان دو سنت فلسفه‌ ورزی شفاهی و کتبی در فلسفه معاصر ایران و نسبت آن با فلسفه یونان قدیم و فلسفه‌های جدید غربی می‌پردازد.

اشاره کردید که گفت‌وگوی مکتوب را ترجیح می‌دهید، به خاطر آنکه سنت غالب ما شفاهی است و می‌بایست به دنبال تغییر اساسی از همین‌جا باشیم. در میان اهل فکر در تاریخ معاصر ما، چهره‌ای چون سید احمد فردید نمونه بارز ناتوانی یا نخواستن در تبدیل کلام به متن است تا جای که کمتر متن مکتوبی از او به‌جامانده. نظر شما درباره این مسئله چیست؟
من زیاد ایشان را نمی‌شناسم از نزدیک یک‌بار ایشان را در خیابان انقلاب دیدم که البته من آن موقع جوان بیست‌ساله‌ای  بودم اما مطالبی که از ایشان به‌دست‌آمده یا چاپ‌شده است بیشتر شبیه شط است که باید از جنبه اسلوب دانشگاهی روی آن کار کرد و آنها را در دستگاه مفهومی کشاند شاید این وظیفه دوستان ایشان است این را من نه‌فقط درباره فردید بلکه راجع به شریعتی، احسان طبری، بازرگان و سید جمال، مطهری و دیگران هم می‌گویم  اینان بیشتر چون نگاهی به عمل داشته‌اند نتوانستند متن‌های منسجمی ارائه دهند آقای فردید که حتی بقول شما نتوانسته یا شاید نخواسته است متنی بنویسد اما این متن ننوشتن را باید بارش را نسل بعد از آنها  را بکشد این وظیفه سازمان تولید دانش کشور که همان آکادمی است انجام دهد ما ناچار هستیم تمامی گذشته را به دستگاه مفهومی بکشانیم تا از طریق این نظام مفهومی آنها را مدیریت کنیم و از تبدیل آنها به ساروجی برای نزاع‌های اجتماعی کاسته شود و از سوی دیگر بتواند به اندوخته‌ی تاریخی‌مان افزوده شود این به انباشت فرهنگی ما کمک خواهد کرد  کار علمی و مفهومی بر روی هر چیزی منزله این نیست که آنها را قبول داریم یا قبول نداریم این یعنی اینکه با اسلوب کوشش کرده‌ایم که  آنها تبدیل به دانسته مفهومی کنیم  و از اینکه به مدارهای ائدلوژیک برای ستیز و پیکار  اجتماعی و سیاسی تبدیل شود جلوگیری کرده‌ایم چراکه فرم دانش آکادمیک با پیکار سیاسی و ستیز اجتماعی متفاوت است من در این مورد مثالی بزنم شریعتی و جلال آل احمد اکنون با معیارهای ایدئولوژیک امروزی بررسی می‌شوند و گویا این‌ها حضور دارند و ما با آنها تسویه‌حساب می‌کنیم ، خوب این کار اصحاب ایدئولوژی است که در برخی نشریه گردآمده‌اند این اصحاب ائدولوژی حول محور ایدئولوژی تجدد ایرانی بارنگ بوی شدید ناسیونالیستی گردآمده‌اند خوب حق دموکراتیک آنها است که به‌مثابه اصحاب ایدئولوژی  حول محور مراد و پیر و مقتدای و ایدئولوگ خود  گرد بیایند  و به این و آن فحاشی  کنند تا پیکار سیاسی خود را جلو ببرند حالا در این پیکر سیاسی یک مقدار چاشنی هگل و کانت هابس دیگران را برای زیور کلام اضافه کنند   و ازاین‌رو عکس‌های پیر و مقتدا و پدر ائدئولوژیک را با فرم‌های متفاوت و استیل‌های گوناگون مرتب چاپ کنند و مثل کاری که  طرفداران خوانندگان و هنرپیشه‌های می‌کنند به‌طور مثال هواداران با  گوگوش می‌کنند  اما این‌ها  ربطی  به کار علمی در برخورد با شریعتی و آل احمد و هرکس دیگر ندارند گویا این مباحث در فضای فرهنگی ما چندان تفکیک نشده است.
 
آیا می‌توان ردپای این مسئله را در متون موجود دیگر چهره‌های نظری و روشنفکری معاصر هم یافت و آن را تعبیر به یک معضل کرد؟   
الآن هم بسیاری از آدم‌های مطرح حوزه فکری ما فاقد متن هستند مثلاً آقای اباذری چند کتاب دارد یا سارا و احسان شریعتی من نمی‌خواهم بگویم این‌ها آدم‌های بی‌ارزشی هستند از اتفاق روزگار من سارا و احسان را که آدم‌های خیلی بافرهنگی هستند دوست دارم اما  من دارم یک معضل را در نظام آکادمیک خودمان طرح می‌کنم چرا استادانی که در هیئت‌های علمی هستند فاقد متون مکتوب هستند یا چرا اساساً باید اساتیدی که در دانشگاه تهران هستند از طریق  ترجمه و مقاله ارتقا پیدا کنند تازه بسیاری از این کتاب‌هایی هم که انتشارات دانشگاه تهران انتشار می‌دهد، از جنبه اسلوب و روش نمی‌توان آنها را جزء مکتوبات دانست بلکه این‌ها شفاهی هستند برای یافتن سنجه‌ای در این مورد باید بتوانیم بحث تئوریک جدی داشته باشیم اغلب کتب انتشارات دانشگاه تهران تنها جمع‌آوری است یک کتاب خوبی هست از جنبه اطلاعات تاریخ مؤسسات تمدنی ایران از آقای اردکانی هیچ نظریه در این کتاب نیست یا یک‌نهاد پرقدرتی که آقای بجنوردی برای آن رنج بسیار برد و باید به ایشان برای این تلاش فرهنگی آفرین گفت و آن دائره‌المعارف اسلامی است  چه نظریه پشت آن است آیا می‌شود همین‌جور از الفبا شروع کرد و پیش رفت حال‌آنکه سنجه آن باید با اتکا به درکی تئوریک روشن‌شده باشد  که این کار عظیم فاقد آن است بر چه اساس دائره‌المعارف اسلامی سامان‌یافته است شاخص یا معیار را چگونه پیداکرده‌اند  همچنان که ديدرو و دالامبر دانشنامه فرانسوی را با طبقه‌بندی خاص، حافظه (memorie)، خرد (raison) و تخیل (imagition) که منشأ معرفتی داشت طبقه‌بندی را می‌کردند. بر پایه توان ذهنی، طبقه‌بندی دیدرو و دلامبر بر مبنای قوای ذهنی و معرفتی عبارتند از: قوای ذهنی (حافظه) که علم تاریخ را دربرمی گیرد و این حافظه به‌نوبه خود پایه معرفتی علم تاریخ می‌شود. 1- علم تاریخ دربرگیرنده تاریخ قدسی، تاریخ کلیسا، تاریخ سیاسی و تاریخ طبیعی می‌باشد.
 2- خرد: که فلسفه از آن استنتاج می‌شود که خود شامل علوم انتزاعی چون متافیزیک عمومی، تئولوژی، علوم مربوط به انسان و علوم طبیعی می‌گردد. در علوم مربوط به انسان شاخه اخلاق، منطق و علم النفس شکل می‌گیرد. در زیرمجموعه اخلاق، اخلاق عمومی و اخلال خاص جای دارند. اخلاق خاص شامل علم حقوق، حقوق طبیعی و اقتصاد می‌شود. از علم النفس هنر درست فکر کردن، هنر بیان و هنر کنترل خود استنتاج می‌شود. علوم طبیعی شامل سه بخش می‌شود: متافیزیک بدن، ریاضی و فیزیک خاص.
3- قوه تخیل: که در آن هنر شعر به وجود می‌آید و خود نیز در دو بعد یعنی به شعر قدسی و شعر دینوی تقسیم می‌شود. شعر نیز به سه قسمت یعنی به شعر روایی، شعر تمثیلی و شعر دراماتیک تفکیک می‌شود. هنرهایی نظیر موسیقی، طراحی، معمارِی و نقاشی قسمت‌های دیگر قوه تخیل را می‌سازند.
 
اکنون پرسش این است که دانشنامه ما بر چه اساسی سامان‌یافته است ما در این مسائل بسیار تازه‌کار و غیرحرفه‌ای هستیم.

برخی مسئله مرحوم فردید را نه یک ضعف، بلکه یک رویکرد بهنجار در فرایند اندیشه می‌دانند و تعبیر به «تفلسف شفاهی» می‌کنند. مثال برجسته دیگر فیلسوفان در علوم اجتماعی، جرج هربرت مید در سنت فلسفه پراگماتیسم آمریکایی است که اگرچه جز لیسانس فلسفه تحصیلات دیگری نداشت، اما به‌نوعی مبدع نظریه «کنش متقابل نمادین» در علوم اجتماعی محسوب می‌شود. مید سخنران برجسته‌ای در کلاس درس بود، اما از وی کمتر اثر مکتوبی در دست است. مهم‌ترین اثر وی با عنوان «ذهن، خود، جامعه» هم پس از مرگش توسط دانشجویان وی بر اساس دست‌نوشته‌های تهیه‌شده در کلاس تدوین شد. لیوئیس کوزر هم درباره وی نوشته که «برای به تحریر درآوردن افکار و نظریاتش غیر از مسئله دوری از شهرت، با مشکل مواجه بود، گاه ساعت‌ها پشت میزش می‌نشست و بالاخره با زحمت و حتی اشک فراوان، ورقی به تحریر درمی‌آورد!»¹
آیا شما این جریان را به‌عنوان یک سنت در متن فلسفه و علوم اجتماعی می‌پذیرید؟
در بحث راجع به فوکو گفتم باید در موقعیت خودمان حرف بزنیم این را من درباره مایکل بروری و جامعه‌شناسی مردم‌دار هم بیان کردم ما بیش‌ازاندازه سخنران و خطیب داریم برای اینکه تعادل به دست آید باید کاری دیگر کرد اینجا همه در حال سخنرانی روی منبرند در مسجد در دانشگاه و در موسسه‌های آموزشی مثال پرسش بهاران و رخداد و مید در موقعیت دیگری بود ما باید در موقعیت خودمان تأمل‌کنیم و یکی از مهم‌ترین مسائل ما این است که من ایرانی که می‌خواهد در این جهان پرآشوب بایستد چگونه و کجا بایستد بقول خسرو گلسرخی ثقل زمین کجاست من در کجای جهان ایستاده‌ام برای اینکه بتوان ایستاد باید نوشت نوشتن در تنهائی صورت می‌گیرد نوشتن فردیت را تجلی می‌دهد  و حقیقت در آغاز در تنهائی است که شکل می‌گیرد و ازآنجا است که در جمع وارد می‌شود در خطبه نمی‌خواهم بگویم دروغ شکل می‌گیرد اما حقیقت آن قابل‌اتکا نیست. کلاس آقای فردید از سطح خطابه عبور کرده بود به جدل پملمیک و گاه فحاشی رسیده بود اما من نمی‌گویم بی‌ارزش است بخشی از تاریخ علوم انسانی ماست موضوع بر سر نسبت  و تناسب  هر چیزی است بالاخره ما می‌خواهیم در کلاس‌های فلسفه اجتماعی‌مان  متن محور شویم یا نه من فکر می‌کنم در شرایط فرهنگی ما با توجه به تحلیلی که من از شرایط فرهنگی خودمان دارم ما باید به‌سوی متن محوری حرکت کنیم ، از طریق متن محوری است که ما می‌توانیم متن‌های خوب بنویسم نه اینکه کتاب سازی کنیم چند سخنرانی داشته باشیم  آنها را مکتوب کنیم بعد اسم آن را کتاب بگذاریم یک دکتری بنویسم بعد دیگر هیچی همین‌جور آشفته درس بدهیم و در سر کلاس اسمان را به ریسمان ببافیم  یا در مدهای  اخیر که یک ترجمه یک مادرمرده‌ای را بگیریم که این ریشه لاتین آن این است بعد آمده به انگلیسی این شده است بعد رفته در فرانسه آن  شده است حالا ببینیم در پهلوی چه شده است این‌که نشد فلسفی بحث کردن این سنتی بود که فردید بجا گذاشت و این درواقع گرته‌برداری از هایدگر بود می‌گویم گرته‌برداری چراکه  در تمامی متن «بودن و زمان» هایدگر  او با چند مفهوم  این کار را می‌کرده است  که این سنت فردیدی حالا مد روز متفکران قوم شده است اگر به سنت فلسفی المان هم نگاه کنید گاه  در یک مفهوم یک کتاب نوشته‌شده  است این لغت بازی سنتی بود که فردید بجا گذاشت که البته اگر یک سنت فلسفی جدی بود می‌توانست  درجای خود ارزشمند باشد  به‌طور مثال در زبان آلمانی ما Empirsch Erfahrung و Erlebins، داریم که اولی را آقای ادیب سلطانی،، آروینی،، و دومی را ،، تجربه،، ترجمه کرده‌اند و سومی را کسانی دیگر تجربه زیسته ترجمه کرده‌اند ، آقای نقب زاده اولی را تجربه و دومی را آزمونی ترجمه کرده‌اند حالا با روحیه فردیدی که ازقضا دارد مد روز  می‌شود و دوستان مجهز به ویکی‌پدیا شروع کنند  آقا آروینی یعنی چی  چیه و یا آزمونی یعنی چه آقای نقب زاده که در هیئت‌علمی و چه و چه  و احساساتی  را که جریحه‌دار شده است که چرا فلانی در هیئت‌علمی است و من بیرون ام بروز دهم ترتیب آن و این را بدهم  این‌ها را می‌شود جایی دیگر تسویه‌حساب کرد آنچه لازم است  جدا از این رفتار عصبی  که برای دانشجو باید ساعت و شاید ساعت نه درباره فرم واژه بلکه در مضمون آن   تشریح کرد  که این سه مفهوم که ما تجربه ترجمه می‌کنیم چه تفاوت‌هایی دارند و اگر حقی هم از من ضایع‌شده است سراغ آنها که مسئولیت دارند و داشتند برویم نه اینکه  زبان دانش را ابزاری برای  این کارها  سخیف کنیم و بیایم در این کلوپ‌های روشنفکری که صد نفر می‌آیند تا احساسات بدوی ناسیونالیستی‌شان را تخلیه کنند، شلوغ راه بیندازیم این مسائل عمیق را که نمی‌شود در این فضای سیاست زده و عصبی در بین یک‌مشت فعال سیاسی و ژورنالیست که حالا  چهره علمی به خود گرفته‌اند  تشریح کرد و برای این چیزها  که نمی‌شود  دعوای حیدری نعمتی راه انداخت این سنتی بود که فردید ایجاد کرد و حالا این رفتار و منش در بین شاگردان ایشان به‌گونه‌ای نهادینه‌شده است و جدال لغوی بالاگرفته است بجای معنای لغت باید مدل استدلال متفکران را برای دانشجو و علاقه‌مند  توضیح داد.
 
 
برخی مبدأ فیلسوفان شفاهی را سقراط می‌دانند، چراکه از او نیز متن مکتوبی نداریم، مگر آنچه افلاطون به‌عنوان شاگرد وی در قالب محاورات مدون کرده. شیوه شفاهی سقراط با طرح سؤال در پاسخ به سؤال که خود از آن با عنوان مامایی و زایاندن فلسفه یادکرده و هنوز هم زنده است تا جایی که در برنامه فلسفه ورزی برای کودک و نوجوان در سنت پراگماتیسم آمریکایی هم بسط یافته.
اما پرسش من این است که شما فلسفه یونان را مبتنی بر سنت مکتوب می‌دانید یا شفاهی؟ اساساً محاورات افلاطون بر سنت دیالوگ شفاهی سقراطی استوار است یا سنت نوشتن پس از تأسیس آکادمی؟
نقطه قوت تمدن یونان، کدام‌یک از دسته‌بندی‌های جدل، برهان، خطابه و شعر است؟

در مورد سنت یونانی بحث خیلی فنی‌تر است از آنی که من بتوانم اینجا توضیح دهم بحثی دریدا می‌کند که در مورد معنا که از آن از دید دریدا صرفاً موضوع فرم نیست که به نسبت‌های بپردازد که میان کلمات استقرا یافته باشد و درون کلیتی ساختاری نهادینه‌شده باشند بلکه معنا چیزی است که شدن را که امری غیر ساختاری است دربرمی گیرد و همین شدن است که از ساختار می‌گریزد ازاین‌رو معنا که می‌خواهد در نقش ساختار تعیین تأکید کند در همان لحظه که چنین استعاره را ساماندهی می‌کند بر روی شدن پوششی قرار می‌دهد در مسیر این توجه به معنا است که موضوع استعاره پیش می‌آید اینکه حالا ما روی واژه یا مفهوم تمرکز کنیم یا اینکه بر روی استعاره جدالی بود که نیچه آغاز کرد که تنش بین مفهوم و تصویر را می‌توان از آن بیرون کشید دریدا بیان می‌کند که سنت غربی متکی بر خورشید باوری است چراکه زبانی است مبتنی بر استعاره نو ر و تاریکی چراکه نور استعاره‌ای است برای حقیقت و تاریکی استعاره‌ای برای نا حقیقت حال چگونه این استعاره سرکوب می‌شود تا گفتمان فلسفی را ایجاد کند و از زبان روزمره ببرد که فیلسوفان  خواستار آن بوده‌اند تا که از زبان روزمره و مملو از استعاره دوری کنند و ازآنجا متافیزیکی را تصور می‌کند که متافیزیکی است که حقیقت را به‌طور اساسی با حضور گوینده زنده مرتب می‌داند ازاین‌رو همواره مفهوم گفتار را در تقابل با مفهوم نوشتار قرار می‌دهد اما دریدا نوشتار را شرط امکان معنا بکار می‌برد اما شرط امکان دریدا اگرچه برگرفته از شرایط امکان کانت است امر با او تفاوت دارد بدین شکل که شرط امکان تفکر مفهومی گونه‌ای فرم پذیری است که ریشه در بازی استعاره‌ای دارد که آن جنبه ذاتی در تولید معنا است او در بررسی متافیزیک غربی به نظریه می‌رسید که آن را او،، او محوری،، می‌داند که در اینجا صدا آن‌چنان با ذهن عجین می‌شود که تفکر خود را به‌صورت طبیعی از طریق گفتار بیان می‌کند او بیان می‌کند که هگل به‌طور بسیار صریح  بربرتری صوت در فرایند ایده‌آل‌سازی به نمایش گذاشته است او این نقد متوجه هایدگر هم می‌کند  تا زمینه برای نوشتار فراهم کند و به این تز برسد که نوشتار را پیش‌فرض اساسی بر گفتار تلقی کند این خلاصه بحث را آوردم تا که نشان دهم مباحث خیالی فنی‌تر از این است که ما فکر می‌کنیم و نیاز به رفتار و کنشی دیگر دارد چراکه هوادار یکی از این چهره‌های مطرح دنیای مطبوعات  که بدون آموزش درست فلسفی چند زبانی را خودآموزی کرده است و ازقضا جوان  بااستعداد و نسبتاً  دقیقی  است که اگر دست از این هواداری بردارد و چون جوان است برود دنبال تحصیل  درست نه پی مدرک می‌تواند آینده‌ای برای فلسفه این کشور شود در تفسیری بر متن از دور خارج‌شده کوژو که دیگر از جنبه فلسفی ارزشی ندارد تنها از جنبه تاریخی می‌تواند موردتوجه باشد  به شیوه سیاسی نویسان خواسته ترتیب دریدا را بدهد، بیان کنم مسائل بر این سادگی که ما فکر می‌کنیم نیست نیاز به منش و رفتار و انسانی دیگر داریم ازاین‌رو سؤال شما را هم به این راحتی من نمی‌توانم جواب دهم چراکه یونان بزرگ‌ترین ذخیره معنوی بشریت است که بشر تا بشر است ظرفیت‌هایی می‌تواند دران ببیند و این ظرفیت‌ها را باور و باور تر کند و من نمی‌توانم بیان کنم نقطه قوت یونان کدام است من به‌عنوان یک ایرانی که خاک این کشور را خورده‌ام در انقلاب بوده‌ام در زندان آن‌هم بودم در تبعید هم بوده‌ام البته نه برای گرفتن مدارج  شبانه‌روز درس‌خوانده‌ام می‌توانم تحت پرسش‌های خودم و نسبت به مسائل  و معضلاتی که درباره این کشور فکر می‌کنم که تا اندازه بتواند راه گشا باشد می‌توانم نسبتی با یونان و هر متن کلاسیکی برقرار کنم نخست باید پرسش داشته باشی تا متن به تو چیزی بگوید با ذهن خالی و با پرسش فلان متفکر اروپائی هرچند بزرگ  که نمی‌توانی زندگی‌ات را ساماندهی کند و به کشورت و سرزمینت  اندیشه کنی  من تحت یک پرسش اساسی آنکه همانا شرایط حصول علم در ایران است، وجهی  از تمدن یونان را عمده می‌کنم که آن نوشتاری است.
 شیوه نوشتن در فلسفه‌های پسا یونانی و پسا مدرسی چگونه بوده؟ آیا می‌توان یک شیوه متمایز در نسبت با شیوه متفاوت نگرش فلسفی را از دکارت به بعد یافت؟
نوشتن در سنت پسا یونانی اگر بخواهیم در فضای مسیحی  و یهودی بمانیم نوشته‌های تئولوژیک است حال باید دید چگونه مسیحیت در یک روند تاریخی متن‌هایی در را درهم تنیدن تا که پایه‌های ذهنیت برای این تمدن فراهم کنند این نیز سنت عجیب و درهم‌تنیده آن‌چنان‌که تاریخ تاکنون به‌دست‌آمده از این حکایت می‌کند که برخی متن‌های دنیای یونان به‌طور مثال منطق ارسطو در این سنت تحت ابای کلیسا از دسترس دور ماندند به‌طور مثال در سنت ابا کلیسا دو متن مهم ارسطو یعنی ریتویکا و بویتکا که ما آن را فن خطابه و فن شعر ترجمه کرده‌ایم که چندان مفهوم و گستره  آن را نمی‌رساند باعث شد که در دوره رنسانس آغازین بیش از هر چیز به کتاب سیرو که از مهمی‌ترین چهره‌های رم است رجوع شود چراکه سیرو بر روی ریتوریکا خیلی تأکید داشته است اگر متن شهر خدا را هم کسی تورقی بزند درخواهد یافت که اگوستین چه جبهه‌ای علیه هنر به اسطوره باز می‌کند در دروان رنسانس بود که اروپائیان با رجوع به کتاب‌های مسلمانان دریافتند که ارسطو دو کتاب دیگر که همان ریتوریکا و پئویتکا راهم داشته است این را امبرتو اکو نیز در رمانش نام گل سرخ موضوع کرده است که فیلم آن‌هم هست که شون کانری بازی کرده است. اما آنچه دکارت انجام می‌دهد از جنبه نوشتن اینکه در تأملات فلسفه اولی او شش تأمل می‌نویسد چراکه در سنت مسیحی – خدا جهان را شش روز می‌آفریند و یک روز استراحت می‌کند و این همان روزی است که مسیحیان و یهودی‌ها روز تعطیل قرار داده‌اند اما دکارت درواقع با تأملات خود می‌خواهد کاری خدائی کند و جهان را خود در نوشتن خلق کند اینجا است که گرانیگا از خدا به من نویسنده منتقل می‌شود این را ازقضا هوشنگ گلشیری در رمان جن نامه موضوع کرده است بدین شکل که در رمان موضوع نوشتن حالت مرکزی به خود می‌گیرد که چگونه من در دوپارگی‌اش از طریق نوشتن دوباره جهان را خلق می‌کند و کاری خدائی می‌کند اگر به رمان گلشیری توجه کرده باشید پنج مجلس و دو تکمه دارد که یکی از این تکمه‌ها چند،، صفحه سفید است که یک جمله بالای نوشته،، تو بنویس،، اینکه گلشیری با قرآن دیالوگ کرده است چراکه قرآن خطاب به پیامبر بیان می‌کند بخوان، حال بین،، تو بنویس،، و،، تو بخوان،،، می‌تواند بحث نظری جالبی درگیرد که گلشیری که این اواخر توجهش به قران جلب  شده بود و می‌کوشید فرم روایی قران را درباره آن تأمل کند، می‌توان علایق تئوریک خاصی را تحریک کند تا  بتوانیم آن مسیری که  او  تا لحظه مرگش آمده بود را  ادامه دهیم و به انباشت فرهنگی خودمان  در سنت ایران و ایران دوره اسلامی یاری‌رسانیم.
 
نقطه قوت تمدن ما کدام‌یک از این‌ها است؟ به کدام باید بیشتر بپردازیم؟
با توجه به اینکه در یادداشت دیگری با عنوان یادداشتی بر کتاب «تاروپود و هنوز ... سرگذشت من و معماری ما» در نقد کتاب خاطرات دکتر صارمی، خوانده‌ام که نوشته‌اید: «یکی و شاید مهم‌ترین فرم‌های ثبت زیست جهان و تجربۀ زیسته، نوشتن اتو بیوگرافی است. ازاین‌رو طی چند دهۀ اخیر یک گرایش گسترده در بین ایرانیان پدید آمده است که اصرار در ثبت تجربۀ زیستۀ خود دارد. شاید فرهنگ ما نیمه گفتاری – نیمه نوشتاری بوده است و فرهیختگان ما کمتر سودای نوشتن دارند و همین، شاید دلیل عدم شکل‌گیری سوژۀ ایرانی است چرا که نوشتن از مهم‌ترین کنش‌های بشری است که یونانیان آن را به بهترین شکل تحقق دادند و همین حرکت از گفتار به نوشتار بود که فرمی از خرد را شکل داد و بشر توانست در یک‌روند تاریخی، «منِ» خود را حفظ کند و بر بنیان‌های آن زندگی را سامان دهد، چرا نوشتن، یک منِ متمرکز می‌طلبد و این من متمرکز است که شرایط امکان تشخص و فردیت را فراهم می‌آورد. این من متمرکز از شرایط ضروری است تا جامعۀ انسانی قوام یابد.»
من جان کلام نظریه‌ام را که یک‌بار  تحت درس گفتاری در دوازده جلسه در دانشگاه تهران در باب شرایط حصول علم در ایران بیان کرده‌ام که آن مکتوب بود اما باید ارجاعات آن را بدهم که نیاز دارد یک‌چند ماهی بروم المان برای استفاده از کتابخانه دانشگاه برلین که خانه اصلی من در آن نزدیک بیست سالی  بود که آنجا زندگی می‌کردم و آن کتاب‌هایی که برای این پروژه می‌خواندم پیدا کنم و ارجاعات آن را بدهم فکر کنم اگر زنده بودم دو یا سه سال دیگر در این متن هم  که شما از یکی نوشته من بیام کردید  همان را گفتم سوژه ایرانی چگونه متولد می‌شود و تبدیل به دانسته مفهومی می‌شود تا بر پایه آن شرایط حصول علم تحقق یابد  که از منظر اینجا به دنیا نگاه کند و بیان کند ما نیز مردمی هستیم در این پهنه جغرافیائی زندگی می‌کنیم و می‌خواهیم فرم و سبک زندگی خودمان  داشته باشیم  و ساختارهای خود ویژه خود را داشته باشیم تا بفهمیم کجا ایران و کجا غیر ایران است و نسبت آنها کدام است تا که نه در دشمنی با دنیا نه در انحلال با آن بتوانیم زندگی کنیم کاری که ما همواره در یک دوگانه دشمنی و عشق با دیگری داشته‌ایم بتوانیم فاصله بگیریم اینجا جلسات آن درس گفتار را بیان می‌کنم در جلسه نخست وضعیت علوم در ایران امروز در جلسه دوم وضعیت علوم در گذشته ایران از فارابی تا میرفندرسکی در جلسه سوم علوم جدید در دوران جدید و شکل‌گیری متافیزیک علوم بر پایه سوژه جلسه چهارم تاریخ سوژه و سنجش آن و ظهور جا هستی یا Dasein جلسه پنجم بررسی وضعیت سوژه در ایران، جلسه ششم منطق و اسلوب و تحولات آن در غرب، جلسه هفتم منطق و اسلوب در ایران، جلسه هشتم شکل‌گیری زبان فارسی جدید و چالش و ضرورت ترجمه جلسه نهم مسئله فرم در نوشتن، جلسه دهم امر فراراندگی از امر واقع پیش روی سه گروه مدعی علم در ایران روحانیون، دانشگاهیان و روشنفکران، جلسه یازدهم پرسش از شرایط امکان یا امتناع علم در ایران پرسش از شرایط شکل‌گیری فلسفه در ایران است فلسفه چگونه در ایران احیا و بازسازی می‌شود و در جلسه آخر هم جمع‌بندی.
 
اگر نکته یا مسئله دیگری را در رابطه با این بحث لازم می‌دانید، مطرح بفرمایید.
 
با سپاس.

 

پانوشت: 

 1- کوزر، لیوئیس. زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‌شناسی. ترجمه محسن ثلاثی (1386). تهران: علمی.

منابع: 

خبرگزاری مهر 22 آبان 95